سلام اول

دلم به بوی تو آغشته است
سپیده دمان
کلمات سرگردان بر می خیزندو
خواب آلوده دهان مرا می جویند
تا از تو سخن بگویم.
حکایت بارانی بی امان است
اینگونه که من
دوستت میدارم..
شوریده وار و پریشان باریدن
بر خزه ها و خیزاب ها
به بیراهه و راهها تاختن
بی تاب بیقرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن..


حکایت بارانی بیقرار است
اینگونه که من
دوستت میدارم..

گزارش تخلف
بعدی